شفاف ترين ويژگيهاى الميزان
تفسير گرانسنگ الميزان پس از اثر جاودان شيخ طبرسى, مجمع البيان, برجسته
ترين وجامع ترين تأليف تفسيرى جامعه شيعى محسوب شده و يا آن گونه كه
انديشمند فرزانه علامه مطهرى مى فرمايد:
(بهترين تفسيرى است كه درميان شيعه و سنى از صدراسلام تا به امروز نوشته شده است.) 1
حقانيت دعوى مزبور با تبيين خطوط اساسى و ويژگيهاى بارز اين تفسير نمودار مى گردد. برخى از اين ويژگيها چنين هستند:
تفسير الميزان, تفسيرى است ترتيبى, مشتمل بر تفسير قرآن از آغاز تا فرجام,
كه براساس ترتيب موجود مصاحف وبه روش تفسير قرآن به قرآن نگارش يافته است.
علامه براين باور است كه (آيات قرآن همه از يك خاستگاه نشأت يافته است و
يك سخن را تشكيل مى دهد, به طورى كه پيشى و پسى برخى آيات نسبت به برخى
ديگر, تأثير محتوايى درمعناى كلى برگرفته ازآيه ندارد, بلكه تمامى قرآن
درحكم سخن وخطابه اى واحد است).
علامه با اين بينش به تفسير آيات مبادرت كرده ومعتقد است كه هرجمله و آيه
اى از قرآن, مى تواند قرينه ومفسر ديگر آيه ها وجمله ها باشد. اجمـال
مفهومى كه دربرخى آيــات ديده
مى شود با ملاحظه و تطبيق با آيات ديگر برطرف گشته و پيام معنايى آيه به
وضوح و روشنى رخ خواهد نمود. دراين روش, معانى آيات از خود قرآن به دست مى
آيد وبا چنين محوريتى, برداشتهاى ديگر مورد سنجش قرار گرفته وهمسازى
وناهمسازى آن با قرآن مورد داورى قرار مى گيرد.
علامه با تكيه بر روش تفسيرى يادشده ودرمجال تفسير سور و آيات, با توجه به
موضوع, هدف و سياق مشترك آيات, آنها را به بحثهايى تقسيم كرده و درپى آن,
بخشى را با عنوان (بيان آيات) ذكر كرده است و درآن به توضيح بيشتر آيات مى
پردازد ودراين زمينه ازهر گونه استدلال فلسفى و فرضيه علمى ويا مكاشفات
عرفانى, دورى جسته است وتنها به يادكرد برخى نكته هاى ادبى كه زمينه فهم
اسلوب عربى قرآن را فراهم مى آورد و نيز برخى پيشه ها و پايه هاى بديهى
عقلى و اصول علمى روشن كه مورد اتفاق و پذيرش انديشوران است, بسنده كرده
وهمّت خويش را به فهم آيه در پرتو ديگر آيات, معطوف ساخته است. علامه خود
مطالب مندرج در بخش (بيان آيات) را مربوط به يك يا چند محور از موضوعات
زير مى داند:
الف. معارف وحقايقى كه مربوط به نامها و صفات الهى هستند, مانند علم, قدرت, سمع و بصر.
ب. آگاهيها و آموزه هاى مربوط به افعال الهى, مانند خلق, امر, اراده, مشيت, هدايت, اضلال و…
ج. مطالب ومسائل مربوط به كليات هستى كه با انسان ارتباط دارد, مانند لوح, قلم, عرش, ملائكه و…
د. دانستنيهاى مربوط به انسان پيش از دنيا, دردنيا و پس ازآن.
هـ. دانشهاى مربوط به اخلاق انسانى, و مقامات و مراحلى كه مردان حق در راه
بندگى خدا پيموده اند, مانند اسلام, ايمان, اخلاص, احسان و…
علامه در آغاز تفسير هر سوره, تلاش مى كند تا هدف بنيادين سوره و آيات آن
را بيان كند و همان گونه كه خود در آغاز تفسير سوره حمد بيان داشته است:
هريك از قسمتهاى قرآن كه به صورت قطعه اى مستقل وجداگانه بيان شده ونام
سوره را برخود دارد, داراى نوعى ارتباط وبه هم پيوستگى است كه درميان دو
سوره مختلف ويا اجزاء آنها وجود ندارد وازآن جايى كه وحدت ويگانگى يك سخن,
بسته به يگانگى هدف ومنظورى است كه ازآن درنظر گرفته شده است, بنابراين
هريك از سوره ها هدف ومنظور ويژه را دنبال مى كند. 3
برهمين پايه سوره را به طور جداگانه و برابر مضمونها و مقاصدش مورد بررسى
قرارداده و درآغاز تفسير هربخش از آيات سوره نيز به اهداف آن دسته از آيات
كه در راستاى هدف كلى سوره قرار دارد, اشاره مى كند.
مرحوم علامه بر اساس روش تفسيرى برگزيده خويش در تكيه بر آيه هاى قرآن و بهره ورى از پيام مجموعى آيات, براى فهم محتواى تفسيرى قرآن, از روش تفسير موضوعى نيز بهره فراوان برده است و بدين لحاظ مى توان الميزان را تفسيرى ترتيبى ـ موضوعى دانست. ايشان بر پايه اين باور كه تفسير حقيقى آن چنان برداشتى ازقرآن كريم است كه از نگرش و انديشه درآيه ها و از ضميمه شدن برخى ازآيات به برخى ديگر به دست آيد, همپاى تفسير ترتيبى آيات و پرداختن به فهم تجزيه اى معانى آيات, از روش تفسير موضوعى نيز به گونه اى روشن و درخور لمس نيز بهره برده است. هركجا كه به بحث در زمينه آيه اى به تنهايى پرداخته, حقّ مطلب را ادا كرده است و افقهاى تازه اى از انديشه به روى ذهن مى گشايد وهمراه با اين تلاش, مجموعه اى ازآيات را مرتّب نموده و براساس رابطه هاى محتوايى و پيوند مفهومى ميان آن آيه ها, در اطراف موضوع و ژرفاى معنايى آن كاوش كرده و به نتايجى درخور درنگ دست مى يابد.
نويسنده الميزان به مباحث ادبى, اعراب, شكلها وحالتهاى بلاغت, همانند
التفات, حذف, استعاره و ديگر اسلوبهاى بيانى و بلاغى, تا بدان اندازه كه
به فهم آيه و برطرف ساختن پيچيدگى معنايى آن كمك مى كند, مى پردازد و
چندان اعتقادى به نقش اين امور درتفسير آيه ندارد. او خود مى نويسد:
(بنابراين كه معنى تفسير, بيان مدلول آيه باشد, بحثى را مى توان بحث
تفسيرى ناميد كه درفهم دقيق تر معنى آيه, تأثير داشته باشد, امّا بحثهاى
ديگر مانند برخى بحثهاى لغوى, قراءتى و بديعى, تفسير قرآن نيستند.) 5
همين گونه با بهره بردن درحدّ نياز ازمنابع لغت و تفسير و ضمن دورى جستن
از يادكرد همه نظريه ها و ديدگاهها, واژه هاى آيه را توضيح مى دهد. بيش
ترين سهم را در اين رابطه, مجمع البيان طبرسى ومفردات راغب اصفهانى داشته
و فراوانى استناد علامه به اين دومنبع, بسيار روشن است. هم چنان كه صحاح
جوهرى, لسان العرب ابن منظور, مصباح المنير فيومى و قاموس المحيط
فيروزآبادى نيز از منابع لغوى الميزان به شمار مى آيند و در زمينه ادب و
بلاغت نيز از كشاف زمخشرى, نقل سخن بسيار كرده است و او را آشناى به اسرار
بلاغت و آگاه از زيباييهاى سخن و ظرافتهاى لفظى و نظم و پيوند آيات مى
داند.
سياق به عنوان نشانه هاى لفظى و معنوى تأثيرگذار برمعانى واژه ها و كليت
آيات, درالميزان جايگاهى ويژه دارد ومؤلف ازاين امر در زمينه هاى گوناگون
تفسيرى بهره برده است. درمواردى براى كشف معانى آيات وروشن شدن معناى واژه
ها و پذيرش يا ردّ روايات و نقد و بررسى گفته ها و نظريه هاى مفسران ,از
سياق استفاده مى كند, همين گونه در زمينه بحث از قراءات, درعين بى توجهى
به اختلاف قراءات و با تكيه بر قراءت رسمى مصحف (حفص از عاصم), گاه قراءتى
را كه همخوانى بيش ترى با سياق آيه دارد بر مى گزيند.
نيز دربازشناسى آيات مكى ازمدنى با اين باور كه زمان هجرت پيامبراكرم(ص)
مبناى تشخيص و بازشناسى آيه هاى مكى ازمدنى است, به انديشه پرداخته و
برسياق تكيه مى كند و بر پايه سياق و نيز تناسب مضمونى آيات بارخدادهاى
مكه يا مدينه, حكم به مدنى يا مكى بودن آيات مى نمايد.
از ويژگيهاى آشكار الميزان تكيه بر عقل در تفسير است. علامه با يادآورى اين كه قرآن به تعقل و انديشه وكاربرد روشهاى عقلى بايسته فرامى خواند, لزوم انديشيدن درباره حقيقت را نتيجه گرفته است و پيروى ازدين را نتيجه روى آوردن به عقل و بهره ورى از آن مى داند.6 برهمين اساس, نويسنده الميزان, موضعى سرسختانه و به شدّت انتقادى دربرابر اسرائيليات و خرافه هاى اهل كتاب كه درمتون تفسيرى, اعتقادى و تاريخى راه جسته است, پيش گرفته وخوش بينى كامل به روايات و پذيرش بى چون چراى همه نقل شده ها را, مورد انتقاد قرارداده و آن را مايه فروافتادن در دام روايات اسرائيلى دانسته است.
برخى براين باورند كه تكيه بر احاديث درتفسير قرآن, يگانه راه درست و دور
ازاشتباه وكژى است, اما علامه, ضمن تأكيد بر اعتبار ترديد ناپذير بيان
پيامبر و امامان(ع), احاديث ظنى را بر قرآن كريم عرضه كرده واز روايات
همساز با آيه ها به عنوان مؤيّد و پشتيبان, بهره جسته است:
(به دلالت خود قرآن مجيد, بيان پيغمبراكرم(ص) واهل بيت بزرگوار او در
تفسير آيات قرآنى حجيت دارد. اين حجيت درمورد سخن شفاهى و روش
پيغمبراكرم(ص) واهل بيت(ع) وهم چنين دراخبار و رواياتى كه صدور آن قطعى
است كه بيان ايشان را حكايت مى كند, روشن است, ولى رواياتى كه چنين
نيستند, كه در اصطلاح, خبر واحد ناميده مى شوند وحجيت آنها در بين
مسلمانان مورد اختلاف است, بسته به ديدگاه كسى است كه به تفسير مى پردازد.
درميان اهل سنت, بيش تر آنها به خبرواحد كه در اصطلاح, صحيح ناميده مى
شود, يكسره عمل مى كنند ودرميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول پذيرفته است,
اين نكته است كه خبرواحدى كه به صدور آن اطمينان هست, دراحكام شرعيه حجت
بوده وجز آن اعتبار ندارد.) 7
بدين رو, علامه قرآن را به عنوان معيارى در شناسايى وبيان معارف مى داند و
برآن است كه حجت بودن سخن پيامبر وامامان, بايد از قرآن فهميده شود.
بنابراين چگونه ممكن است حجت بودن ظواهر آيات, وابسته به سخن معصوم باشد.
با اين همه بايد توجه داشت, كه علامه دراين كه پيامبر وامامان ,عهده دار
تبيين جزئيات قانونهاى شرع و توضيح احكام ناگفته درظواهر قرآن هستند,
ترديد ندارد. وى دراين باره مى نويسد:
(پيامبراكرم(ص) روشنگر جزئيات وتوضيحهاى شريعت وآموزگار الهى قرآن مجيد
است وبه موجب حديث متواتر ثقلين, آن حضرت, امامان اهل بيت(ع) را در سمتهاى
نامبرده, جانشينان خود قرارداده است واين مطلب با اين كه ديگران با به
كارگرفتن سليقه اى كه از آموزگاران راستين يادگرفته اند, مراد قرآن مجيد
را از ظواهر آيه هاى آن مى فهمند, ناسازگار نيست.) 8
علامه هنگامى به سنت استناد مى جويد كه يقين آور باشد وآن دسته از خبر
واحدهايى كه به صدور آنها اطمينان هست, ولى نشانه هاى يقينى به همراه
ندارند, ازنظر وى تنها دراحكام عملى حجت هستند ودرغير احكام عملى تنها مى
توانند به عنوان تأكيد كننده گزاره هاى آيه, مورد استناد قرارگيرند. اين
همه درصورتى است كه روايتهاى يادشده, همساز با معناى آيه باشند, وگر نه به
كنارى نهاده مى شوند. 9
نويسنده الميزان به آراء واقوال مفسران دراثر گرانقدر خويش توجهى ويژه
دارد, تا بدان اندازه كه برخى براين باورند كه نام (الميزان) ازآن رو
براين تفسير نهاده شده است كه ايشان, آراء واقوال مفسران وانديشوران را
يادكرده و در ترازوى ملاكهاى دينى و عقلى به سنجش گرفته است.
بيان اقوال و آراء درالميزان, تا حدى است كه خواننده خود را با مجموعه اى
از ديدگاههاى متنوع روبرو مى بيند كه علامه با تلاشى طاقت فرسا به تجزيه و
تحليل آنها پرداخته است. وى درميان مفسران و قرآن پژوهان شيعى, آموزه هاى
تفسيرى عالمانى چون طبرسى, عياشى, فرات كوفى, على بن ابراهيم قمى, نعمانى,
فيض, بحرانى وحويزى را از تفاسير مجمع البيان, عياشى, فرات, قمى, نعمانى,
صافى, برهان و نورالثقلين يادكرده واز زمره عالمان سنى ديدگاههاى
دانشورانى چون زمخشرى, رازى, طبرى, بيضاوى, سيوطى, شوكانى, آلوسى, عبده,
رشيدرضا, طنطاوى و قرطبى را از تفسيرهاى كشاف, كبير, جامع البيان, اسرار
التاويل, الدرالمنثور, فتح القدير, روح المعانى, المنار, الجواهر و جامع
احكام القرآن متذكر شده است وبا نگرشى نقادانه به ديدگاههاى ايشان, تفسير
شفاف آيات را ارائه داده است.
ايشان با همه ارج نهادن به تلاشهاى تفسيرى صحابه و تابعان كه به دليل
نزديك بودن به زمان ومكان و شرايط نزول وحى از آراء و ديدگاههاى شفاف ترى
نسبت به ديگر مفسران برخوردار هستند, با مطلق انگاشتن وچشم فروبستن بر روى
ناهمخوانيها و ناهمسازيهاى نظرى آنان با مفاد تفسيرى آيات, موافق نيست.
علامه در بيان حجت بودن سخن رسول خدا(ص) ازآيه شريفه: (وانزلنا اليك
الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم) (نحل/ 44) چنين استفاده كرده است:
(اين آيه دلالت بر حجت بودن سخن رسول خدا(ص) در بيان و تفسير آيات قرآن
دارد و حجت بودن بيان ائمه(ع) را نيز افاده مى كند; زيرا به حكم حديث
ثقلين, بيان ايشان, بيان رسول خدا و پيوسته به آن است; برخلاف ديگر صحابه
و يا تابعان و يا علماى امت, زيرا آيه شريفه شامل آنان نمى شود و دليلى كه
بتوان دراين زمينه برآن اعتماد كرد و حجت بودن مطلق كلام ايشان را استفاده
كرد, وجود ندارد.) 10
ديگر ويژگى الميزان, ورود در بحثهاى گوناگون اجتماعى, تاريخى, فلسفى و
علمى, افزون بر بيانهاى تفسيرى و قرآنى است كه به گونه اى مستقل طرح
گرديده است و درآن مباحث جدى ومطرح زمان, مورد بحث و بررسى قرار گرفته وبا
انديشه اسلامى سنجيده شده است. مباحثى چون: مباحث فلسفى و كلامى دين,
فلسفه پيامبرى و نقش آن در تكامل وحيات انسانى, بررسى تطبيقى معارف اديان
آسمانى, انسان واجتماع, آزادى از نظر اسلام, مالكيت ومحدوده آن, بردگى
وتاريخ آن درجوامع بشرى, سنت ازدواج ومشروعيت ازدواج موقت, چند همسرى,
قصاص, ارث و…
با اين همه, علامه در سرابى كه انديشه هاى بسيارى را مسحور خويش ساخته,
گرفتار نيامده است وخواننده الميزان, ازحاكميت اصطلاحات علمى و تطبيق قرآن
با پيشرفتهاى علوم و نظريه پردازيهاى تجربى, دراين اثر, نشانى نمى بيند,
برخلاف تفاسير بسيارى كه سعى فراوانى در تطبيق وتوضيح نظريه هاى تازه علمى
با آيه هاى قرآنى داشته اند. علامه بر اين باور است كه:
(قرآن براى همه طبقه ها و گروهها معجزه است, براى سخن سنجان, ازنظر بلاغت;
براى حكما, از نظر حكمت; براى دانشمندان, ازنظر جنبه هاى علمى; براى جامعه
شناسان, ازنظر جهات اجتماعى; براى قانون گذاران, ازنظر قوانين عملى; براى
سياستمداران ,ازنظر حقايق سياسى; براى هيئتهاى حاكمه, ازنظر شيوه حكومت و
سرانجام براى همه جهانيان, ازنظر امورى كه به آن دسترسى ندارند, مانند
علوم غيبى و پرهيز از ناهمگونى در سخنها و قانونها.) 11
همين گونه در فرازى ديگر, دعوت قرآن به فراگيرى همه دانشها را يادآور شده و مى فرمايد:
(قرآن مجيد در آيه هاى بسيارى به انديشه درباره آفرينش انسان و راز و
رمزهاى نهفته در ساختار وجود او و فراتر از آن درخود جهانهاى درونى آن و
ارتباطاتى كه با ملكوت اعلى دارد, اشاره كرده است و به سير در لايه هاى
زمين و ديدن آثار گذشتگان و بررسى اوضاع و احوال ملتها وگروههاى بشرى و
تاريخ ايشان, فراخوانده است و بدين ترتيب به فراگيرى دانشهاى طبيعى و
رياضى و فلسفى وهنرهاى ادبى و سرانجام همه دانشهايى كه در دسترس انديشه
بشرى است و فراگيرى آن به سود جهان بشرى و سعادت بخش براى جامعه انسانى
است, دعوت مى كند…
به جرأت مى توان گفت كه عامل بنيادين اشتغال مسلمانان به علوم عقلى, هم
چون طبيعيات و رياضيات وجز آنها, به گونه نقل و ترجمه درآغاز و به صورتى
مستقل و مبتكرانه درنهايت, همان انگيزه فرهنگى بوده است كه قرآن مجيد در
نفوس مسلمانان ايجاد كرده بود.) 12
با اين حال, آن گونه كه ازالميزان بر مى آيد, علامه توجه چندانى به نظريه
هاى علمى نداشته است واز مفسرانى نيز كه روش علمى را گرايش تفسيرى خويش
ساخته اند, دفاع نمى كند, هرچند كه درمواردى اشاره هايى به مباحث علمى ـ
ازاين جهت كه مى توانند به توضيح معناى آيه مدد برسانند ـ دارد. 13
1. مرتضى مطهرى, حق و باطل, انتشارات صدرا , ص 89 ـ 91.
2. طباطبايى, محمد ,حسين, الميزان فى تفسيرالقرآن , انتشارات اسلاميه , تهران , مقدمه.
3. همان, 1/ 41.
4. طباطبايى, محمد حسين , قرآن در اسلام , دارالكتب اسلاميه , تهران / 81.
5. همان / 62.
6. همو, الميزان, 1/ 431.
7. همو, قرآن در اسلام / 61.
8. همان/ 20; الميزان 3/ 86.
9. همو, الميزان, 17/ 174.
10. همان, 12/ 376.
11. همان, 1/ 57 تا 60.
12. همو, قرآن در اسلام, 96 تا 98.
13. همو, الميزان, 11/ 295 و 17/ 92.